من می توانم
من دو چشم بینا دارم و دو گوش شنوا، دو دست پرتوان و قلبی پر تپش؛ اما فقط یک پای سالم. با این حال خودم به تنهایی می توانم بروم مدرسه. در کارهای خانه به مامان کمک کنم. با بچه ها بازی کنم و شاد باشم.
من می توانم همه ی کارهایی که دوستانم انجام می دهند را انجام بدهم، فقط باید کمی بیشتر تلاش داشته باشم. راستی این را هم بگویم که من بعضی کارها را حتی بهتر از بقیه انجام می دهم. مثل: انشانویسی. من کارهایی را بلد هستم که خیلی ها اصلا بلد نیستند، مثل قصه گویی و قصه نویسی، چون من هر روز کلی کتاب می خوانم و آن ها را خیلی دوست دارم.
خدای خوبم ممنون که این همه نعمت های خوب به من دادی.