بهترین خواهر و برادر دنیا
امشب قرار است مادربزرگ خانه مان بخوابد و مثل همیشه برای مان قصه بگوید. آخ جان، قصه های مادربزرگ.
مادربزرگ گفت: «امشب می خوام براتون قصه بهترین خواهر و برادر دنیا رو تعریف کنم!»
یک خواهر و برادر بودند به اسم زینب و حسین. آن ها نوه های پیامبر مهربان مان بودند. حضرت زینب از امام حسین کوچکتر بود. وقتی خیلی کوچیک بود و گریه میکرد، تا امام حسین می آمد پیشش آرام می شد.
یک بار مادرشان از پیامبر پرسید: «نمی دونم چرا این خواهر و برادر هیچ وقت از هم جدا نمیشن...»
پیامبر گفت: «این خواهر و برادرهمیشه همدیگر رو دوست دارن. یه روزی می رسه که خیلی از آدما حسین رو تنها میذارن، ولی زینب پیشش می مونه و تنهاش نمیذاره. اونا همیشه کنارهم می مونن.»
با خودم گفتم: «چه خواهر و برادر خوبی. منم باید مثل حضرت زینب همیشه کنار خواهر و برادرهام بمونم و تنهاشون نذارم.»