من می توانم
17 آذر 1401ماهی فِرز و ناز
24 آذر 1401
مادرِ پدر
من و نیکان امروز یک عالمه به مامان و مامان بزرگ کمک کردیم. چون مامان بزرگ هر سال برای شهادت حضرت فاطمه سمنوی نذری می پزد و بین همسایه ها پخش می کند.
وقتی سمنوپزان تمام شد و مامان بزرگ نشست تا خستگی از تنش بیرون کند، نگاهی به ما کرد و گفت: «بچه ها، می دونین حضرت فاطمه از همون وقتی که کوچیک بود به پدرش خیلی محبت می کرد و پدربزرگوارش حضرت محمد رو خیلی دوست داشت؟ برای همین پیامبر به حضرت فاطمه می گفتن:«ام ابیها» یعنی مادر پدر.»
گفتم: «چه جالب، یعنی ما هم می تونیم مادر و پدر مامان باباهامون باشیم؟»
مامان بزرگ خندید و گفت: «بله، چرا که نه. این طوری هوای مامان و باباتون رو بیشتردارید و خدا هم شما رو خیلی بیشتردوست داره.»