پارک
12 بهمن 1401اسم بابامو دوست دارم
16 بهمن 1401
ملاصدرا
بابابزرگ روزنامه را دستش گرفته بود و با خودش می گفت: «حیف که دیگه پیر شدم، هِی کجایی جوونی که یادت بخیر...»
گفتم: «چی شده بابابزرگ؟»
گفت: «داشتم درباره ملاصدرا می خوندم. ملاصدرا یه فیلسوف ایرانی بوده که اسمش محمد بوده. محمد دوست داشته همیشه چیزای جدید یاد بگیره برای همین هم هی سوال های مختلف از بزرگتراش می پرسیده وحسابی درس می خونده باباش وقتی می بینه محمد چقدر کار بلد شده همه کارهای سختش رو می ده دستش. محمد انقدر درس می خونه و تلاش می کنه که فیلسوف می شه.
البته الان که خوب فکر می کنم می بینم هر وقت ماهی رو از آب بگیری تازه ست، منم تصمیم می گیرم از امروز تلاش کنم چیزای تازه یاد بگیرم، یه وقت فکر نکنی پیرشدما من حالا حالاها وقت دارم پسرجون.»
نویسنده : نعیمه جلالی نژاد